"امنیت یک توهم است. در طبیعت چنین معنایی وجود ندارد، و انسان ها نیز در کل آن را تجربه نمی کنند. دوری جستن از خطر در طولانی مدت ایمن تر از در معرض خطر قرار گرفتن نیست. زندگی یا یک ماجراجویی شجاعانه است یا هیچ. روی خود را  به سمت تغییر نگاه داشتن و در حضور سرنوشت همانند ارواحی آزاد رفتار کردن قدرتی شکست ناپذیر است."

هلن کلر


در زندگی روزانه، به مفهوم شهامت توجه چندانی نمی شود. شهامت کیفیتی است که تنها برای سربازان، آتش نشان ها و فعالان اجتماعی رزرو شده است. امروزه امنیت از اهمیت زیادی برخوردار است. شاید به شما هم آموخته اند که زیادی جسور یا شجاع نباشید. بیش از حد خطرناک است. الکی ریسک نکنید. در جمع، جلب توجه نکنید. از سنت های خانوادگی پیروی کنید. با غریبه ها حرف نزنید. مراقب افراد مشکوک باشید. مواظب باشید.

ولی یک اثر جانبی تاکید بیش از حد بر اهمیت امنیت شخصی این است که منفعلانه زندگی کنید. به جای اینکه اهدافتان را بچینید، برای دستیابی به آن ها برنامه ریزی کنید و با شور و شوق به سمت آن ها حرکت کنید، با احتیاط رفتار می کنید. به کار کردن در یک شغل ثابت ادامه می دهید حتی اگر شما را راضی نکند. در یک رابطه ناخوشایند باقی می مانید حتی وقتی درونتان نسبت به زمانی که اشتیاقی داشتید مرده است. مگر شما چه کسی هستید که بخواهید با این سیستم در بیوفتید؟ سهمتان را در این زندگی بپذیرید و تا جایی که می توانید از آن بهره ببرید. با جریان حرکت کنید و به قایقتان تکانی ندهید. تنها امیدتان این باشد که جریان های زندگی شما را در مسیر دلخواهتان پیش ببرند.    

شکی نیست که در زندگی، خطرهایی واقعی وجود دارند که بایستی از آن ها دوری جست. بین شهامت و جسارت  فاصله بسیاری است. منظور من از شهامت، بی باکی قهرمانانه نیست که مثلا فرد، زندگیش را برای نجات شخصی در یک ساختمان آتش گرفته به خطر بیندازد. منظور من از شهامت، توانایی سرکوب کردن ترس های خیالی و به چنگ آوردن یک زندگی بس مقتدرانه است که همیشه انکارش می کردید. ترس از شکست. ترس از پس زده شدن. ترس از ورشکستگی. ترس از تنها ماندن. ترس از تحقیر شدن. ترس از صحبت در جمع. ترس از طرد شدن توسط خانواده و دوستان. ترس از ناراحتی جسمانی. ترس از پشیمانی. ترس از موفقیت.

چه تعداد از این ترس ها شما را عقب نگه داشته است؟ اگر هیچ ترسی نداشتید چطور زندگی می کردید؟ فرض کنید هنوز دارای آن هوش فردی و عقل سلیم باشید تا محتاطانه  با خطرهای واقعی برخورد کنید اما ترسیدن را احساس نکنید. آیا بیشتر تمایل داشتید که ریسک کنید؟ به ویژه وقتی که در بدترین حالت حتی، این ریسک آسیبی به شما نمی رساند. آیا بیشتر سخنرانی می کردید؟ با غریبه های بیشتری حرف می زدید؟ بیشتر می فروختید؟ با سر به داخل پروژه هایی که آرزویش را داشتید شیرجه می زدید؟ چه می شد اگر بفهمید از کارهایی که هم اکنون می ترسید می توانید لذت ببرید؟ چه تغییری در زندگی تان ایجاد می شد؟

قبلا خودتان را قانع کرده اید که واقعا از چیزی نمی ترسید... که همیشه دلایل خوب و منطقی برای انجام ندادن بعضی کارها دارید؟ بی ادبانه است که خود را به یک غریبه معرفی کنید. نباید در جمع صحبت کنید چون حرفی برای گفتن ندارید. نباید ابراز علاقه کنید چون نیازی به ابراز علاقه ندارید. این ها همه توجیه کردن است. به زمانی فکر کنید که اگر می توانستید با اطمینان و شهامت این کارها را بدون ذره ای ترس انجام دهید زندگیتان چطور متحول می شد...       


برگرفته از سایت   www.stevepavlina.com